روزهای زندگی

از روزمرگی ها مینویسم

روزهای زندگی

از روزمرگی ها مینویسم

بله سرشار از کالری هم هست تازه :)

[+ بابا اومده 

_ چی چی اورده ؟ نخود و کیشمیش؟

+ نخیییر ، بربری داغ اورده. ]

… 

عاشق وقتاییم که با بربری داغ میاد ، این بربری با چی میچسبه؟

با خامه عسل 


ماکه نمیتونیم چی؟

امروز هر وبی رفتم در حال تکرار « عزممو جزم کنم پاشم برم ازین مملکت » بوده 

چتووونه؟ والا خوشبحالتون اگ واقعا شرایطتتون واسه رفتن محیاست :| 

دیجی کالا مچکریم

واس منی که خیلی دوس دارم برم بازار و از پشت ویترین مغازه با لذت به همه چی دقت کنم  و تو ذهنم یه روز یه خفنشو واسه خودم تصور کنم ، ولی الان امکان بازار رفتن فراهم نیست واسم ، گشتن تو دیجی کالا بهترین گزینست . 


جایزه

دریا جون ، 

بهت قول میدم بعد از اولین موفقیتت ( ازونا که جیگرت حال بیاد و یه اخیش بگی باهاش) واست یه ساعت هوشمند خفن میخرم . 

پس الان بهت پیشنهاد میکنم پاشی بری سر درست ، بلکه به یکی ازون ساعت خوشگلا رسیدی.

دورت بگردم دیگه از فهمِ این موردش عاجزم

خدایا توکه انقد منو قِشنگ و باهوش و تمیز و نظیف و ... افریدی ، اینهمه وقت گذاشتی واسم ، حالا چرا تو اسیا؟ 

اسیا هم افریدی فدا سرت ، حالا چرا تو غربش؟ 

غربشم افریدی عب نداره خودم دورت میگردم 

خو پس چرا تو ایرانش؟ 

نه خدایی دیگ اینو هضمش نمیکنم . 

دیگه استخونام کم کم داره درد میکنه(اهل دلا میدونن)

هوا سرد بود و من ریز پیچیدم زیر پتو و بعد از زدن 30تست زماندار [ با منگی تمام ] ، پلکام سنگین شد و رسما بیهوش شدم ، چش وا کردم دو ساعت گذشته بود . منم گشنه ، پاشدم واس خودم ماکارونی ریختم با سس کچاب زدم جیگرم حال اومد. الانم با یه پرتقال نشستم از پنجره غروب دل انگی(و)ز خورشیدو نگا میکنم و برای اموات و اجداد وزیر کشور و ارتباطات صلوات (؟) میفرستم.

میسوزه

صبح گردو میشکوندم که با تیزی پوستش دستم در حد اِپسیلونی برید ، ولی همین یه ذره زندگی بر من حرام کرده لعنتی 

دلم بلاگفامو میخواد

بلاگ اسکای انقد کوچولو موچولوعه که تو هر وبی میرم انگار همه اشنان :

هعی میام چک میکنم، هعی قطعه

اوج تفریح من همون یدونه بازی انلاین سوپرسل بود 

لعنتیا اونم ازم گرفتین خو

جهرمی ، خداوکیلی

وزیر محترم ارتباطات 

خدا وکیلی صد تومن میدم ، بیا و این اینترنتاتو  وصلش کن